تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته ام


تا رنگ مهر از رخ روشن گرفته ام

بی رنگ او ببین که چه شیون گرفته ام
بی رنگ او ببین که چه شیون گرفته ام
دریای من غذای دل تنگ من شدست
دریای من غذای دل تنگ من شدست
دریای کشتیی که به سوزن گرفته ام
دریای کشتیی که به سوزن گرفته ام
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند
آهن دلا دلم ز فراق تو بشکند
کو را به دست صبر در آهن گرفته ام
کو را به دست صبر در آهن گرفته ام
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب
یک روز دامن تو بگیرم که چند شب
در تو به اشک خویش به دامن گرفته ام
در تو به اشک خویش به دامن گرفته ام
تا خود مرا ز بهر تو بودست دوستی
تا خود مرا ز بهر تو بودست دوستی
زان بی تو خویشتن را دشمن گرفته ام
زان بی تو خویشتن را دشمن گرفته ام
ترسم که جان من کم من گیرد از جهان
ترسم که جان من کم من گیرد از جهان
کز جملهٔ جهان کم جان من گرفته ام
کز جملهٔ جهان کم جان من گرفته ام